یکی بود یکی نبود… دیروزها، داستان قلم و کاغذ و کاتب بود و زندگی در دیارغربتی که، تنهایی های بسیار داشت. داستان دوره ایی که دنیا، هنوز دهکده جهانی نشده بود و پای تلفن و موبایل و اینترنت و ایمیل و چت و وی چت به خانه هایمان باز نگشته بود.
خانه » فرهنگ و هنر (برگه 53)
یکی بود یکی نبود… دیروزها، داستان قلم و کاغذ و کاتب بود و زندگی در دیارغربتی که، تنهایی های بسیار داشت. داستان دوره ایی که دنیا، هنوز دهکده جهانی نشده بود و پای تلفن و موبایل و اینترنت و ایمیل و چت و وی چت به خانه هایمان باز نگشته بود.
انگار همین دیروز بود که با یک کارت عضویت کتابخانه، دنیا مال ما می شد. مال نوجوانی که دیگر پیش رویش روزهای شاد تابستان پهن شده بود. روزهای کنجکاوانه ای که باید کسی می آمد و در آن به داد سوال های بی شمارش می رسید.
همان سال هایی که با یک کارت عکس دار کاهی کتابخانه
در این مطلب، چند کتاب خوب معرفی کردهایم تا در تعطیلات بخوانید و لذت ببرید.
فتگو با اسماعیل ذبیحی کارشناس هنری حوزه کودکان شیوه کلی کانون در جهت پرورش خلاقه است اما در جاهایی دیگر از این روال منحرف شده است.
اسماعیل ذبیحی را بعد از اینکه چند بانوی فعال حوزه کودکان استان یا حاضر به گفتگو با همکاران ما نشدند و یا آنقدر بی انگیزه و کم جرات پاسخ دادند که رغبتی برای پرسیدن سوالات
خانه ای که در آن زندگی میکنم دو حسن دارد؛ اول، همسایهای است که یک دیوار با او فاصله دارم. بانویی به غایت، مهربان و خوشاخلاق که ۸۱ سالی از عمرش میگذرد و من لذتی از همصحبتی با او میبرم که در ۳۴ سال گذشته هیچگاه تجربه نکردهام.
گزارش پیش رو، خرداد ماه سال ۱۳۸۳ نوشته و در روزنامه بشیر مازندران منتشر شده بود. پیشنهاد ما این است؛ بخوانید و خودتان قضاوت کنید؛ حال امروز ما را.
اینجا مازندران است؛ سرزمینی در شمال ایران و امروز روزی از فصل نشای شالیکاران در ماه خرداد.
در آخرین کنسرت گروه محلی کایر در ساری به دعوت یکی از نوازنده های گروه، به تماشای برنامه نشستم. اجرا بهتر از حد انتظارم بود. تنها بودم و همین بی هم صحبتی، گاه فرصت تخیل و برنامه ریزی میان دو اجرا برایم فراهم می کرد. دلم می خواست بانوان گروه
وسیقی محلی در حقیقت در لحظه خواندن یا نواختن هستی می یابد و حیات آن به اراده و روش دلخواه اجرا کننده آن بستگی دارد،در این حال آفرینش و اجرا درهم آمیخته به طوری که اجرای موسیقی بر پایه نت یا نوشته، چیزی مطلقاً ناشناخته است.
غفلت نمی کنم و در یکی از روزهای بهاری شمال، سبد خریدم را برمی دارم و از خانه خارج می شوم. نه اشتباه نکنید به بازارچه میوه و سوپر مرغ و ماهی نمی روم. تصمیم گرفته ام سری به بازار محلی دیارم بزنم و کمی از حال و هوای تازه اش بچشم .
بهار است. بهاری که در آن گاهی رایحه خوب خاطرات مشترک جولان می دهد. اردیبهشتی جولان می دهد که طعم ناب دوست داشتن از لحظاتش چکه چکه می کند.
فصل ورق زدن کتاب زندگیست. ورق زدن و رسیدن به صفحاتی که عطر شکوفه های سرخ شهادت از آن به مشام می رسد.
المپیک فرانسه با طعم سبزیجات آغاز شد
ثبت جهانی کاشی هفت رنگ اصفهان
داروهای عامل میگرن کدام است؟
چهار روز شلوغِ جزیره
تقلیل قبض گاز تاسیسات گردشگری به یک چهارم
این مطلب به شما کمک میکند ببینید شخصیتی قوی دارید یا نه؟
«کرج» کاندیدای انتخاب پایتخت جهانی کتاب
ارمنستان میزبان نمایشگاه گردشگری
شروع طوفانی «مست عشق»
لکهای سفید روی ناخن نشانۀ کمبود کلسیم نیست!
درمان توسط پزشکان زن بهتر است
ببینید شما به کدام مورد اعتیاد دارید؟ پول درآوردن یا فستفود؟
اینفوگرافیک| کرونا به کدام اختلالات روانی دامن زد؟