- 780
- ۱۳۹۸/۰۳/۲۱ - ۰۱:۵۹
انگار همین دیروز بود که با یک کارت عضویت کتابخانه، دنیا مال ما می شد. مال نوجوانی که دیگر پیش رویش روزهای شاد تابستان پهن شده بود. روزهای کنجکاوانه ای که باید کسی می آمد و در آن به داد سوال های بی شمارش می رسید.
همان سال هایی که با یک کارت عکس دار کاهی کتابخانه
ارمون آنلاین:انگار همین دیروز بود که با یک کارت عضویت کتابخانه، دنیا مال ما می شد. مال نوجوانی که دیگر پیش رویش روزهای شاد تابستان پهن شده بود. روزهای کنجکاوانه ای که باید کسی می آمد و در آن به داد سوال های بی شمارش می رسید.
همان سال هایی که با یک کارت عکس دار کاهی کتابخانه، پا می گذاشتیم به جهانی که پُر از کتاب و جواب و رویا بود. به دنیای قفسه های بلند و عطر تمام نشدنی کاغذ. میان مشتی میز و صندلی چوبی و کتابداری که همیشه پشت پیشخوان کتابخانه، مهربانانه لیست کتاب هایمان را ثبت می کرد.
سال های التهاب برخاستن و رسیدن به دنیای دانستنی ها و اطلاعات، انگار در پلک زدنی گذشت. روزهایی که ورق زدن و غرق شدن در هر خط و جمله و پارگراف، از ما آدم با اندیشه تر و بزرگ تری می ساخت.
همان روزهای دوری که واژه ها، آرام آرام در رگ و خونمان جاری می شدند تا مثل بنایی زبردست، آجر به آجر خانه ذهنمان را شکل دهند.
انگار همین دیروز بود که تند تند و با ولع کتاب های امانی را باز می کردیم و می خواندیم تا بتوانیم هر بار در صفحات تازه تری غوطه ور شویم و به جهان بیشتری سفرکنیم.
واقعا چند دهه پیش کتابخوان بودن کار آسانی نبود. نه نمایشگاهی، نه شاهراه مطالعات مجازی… مثل حالا نبود که در خانه لپ تابت را روشن کنی و در اینترنت، کتاب بخوانی و کتاب بشنوی.
یادش بخیر آنوقت ها همه کتابخانه هایشان را با هم شریک می شدند و هر کسی اجازه برداشتن کتاب مورد علاقه اش را از مهربانی صاحبخانه داشت نه مثل حالا که کتابخانه ها اصولا شخصی است و آدم ها زیاد به هم محبت تعارف نمی کنند.
حالا برای عصری که در آن کتاب های صوتی می خوانند، توضیح گذشته کار سختی ست. توضیح روزگار آدم های کتابخوانی که تنها دلشان به کارت عضویت کتابخانه هایشان خوش بود.
یادش بخیر! چه احساس خوبی داشتیم آن تابستان هایی که با دستانی پُر از کتابخانه باز می گشتیم و می رفتیم در گوشه ای دنج با کاسه ای هندوانه و کتابی که می خواست ما را در سفر سندباد شریک کند، خلوت می کردیم. با کتابی که داستان سوره های قرآن را به زبان سن مان تعریف می کرد و گاهی ما را به ویکتورهوگو و بینوایانش می رساند و قصه سفید برفی و هفت کوتوله و سیندرلا را مثل یک لالایی برایمان روایت می کرد.
کتاب هایی که ما را به دنیای زیبا و ناشناخته حیوانات می برد و اقیانوس ها و دریاهای پهناور را نشانمان می داد و چون راهنمایی، ما را مسافر کشورهای همسایه دور و نزدیک می ساخت.
انگار نمی شود هرگز روزهای خوش کتابخوانی گذشته را از خاطر بُرد. ساعاتی را که هنوز به صدای حیاط قدیمی و آواز خوش پرنده هایش مخلوط است. به صدای تابستان های لبریز از ورق زدن های هیجان انگیز و لذت بخش.
تابستان هایی را که جان های مشتاق پی هر جمله، به بوستان رنگ ها و صداها و عطرهای تازه پا می گذاشتند و دنیا برایشان معنا می یافت.
هرگز نمی شود سال های مهربان و بی تکرار نوجوانی را که در آغوش کتاب گذشت، از خاطر بُرد. سالهایی که کتاب ها، دلسوزانه راه رسیدن به قله را در گوش ها و چشم هایمان زمزمه می کردند.
مبتکرپیک موتوری کتاب در ایران:
برای نابود کردن یک فرهنگ باید کاری کرد مردم کتاب نخوانند
صد شکر که دلبسته ی دادار بئیمه در نشر و فنون و علم در کار بئیمه
از بین هزار کار و شغل و منصب از فضل خداوند کتابدار بئیمه
علی ذبیح پور کتابدار بهشهری با ۲۲ سال سابقه کار، مصاحبه را با یک شعر به زبان شیرین مازندرانی شروع می کند و می گوید:” همیشه از اینکه به عنوان یک کتابدار فعالیت می کنم، خوشحال و سپاسگزارم.”
وی که مسولیت اداره کتابخانه های عمومی شهرستان بهشهر را نیز برعهده دارد، می افزاید: “کتاب غذا و نوشیدنی روح بوده و اگر مقوی باشد، روح را تقویت می کند و باید مواظب بود تا این نوشیدنی سمی نباشد.”
ذبیح پور کتاب را حاصل یک عمر تلاش فرهیختگان می خواند و اضافه می کند:” کتاب مانند فانوس دریایی در تلاطم جاهلیت راهنمای انسانهاست.”
او می گوید: “یک کتابدار باید از اطلاعات کافی در همه زمینه ها برخوردار بوده تا بتواند مراجعین را بهترین نحو راهنمایی کند.”
این کتابدار قدیمی با اشاره به اینکه ۲۵۰۰ کتاب در خانه دارد و دیگر جایی برای نگهداری از آنها ندارد، یادآور می شود:” مردم در گذشته به کتاب احترام می گذاشتند تا آنجا که در کنار کتاب حتی پاهایشان را دراز نمی کردند و خمس اش را نیز می دادند اما اکنون با کتاب خود را باد می زنند و در آن یادگاری می نویسند! امروزه یخچال خانه ها بزرگ تر شده اند ولی کتابخانه ها کوچک تر. چه خوب است به جای آنکه یخچال ها را فربه کنیم، قفسه ی کتابخانه هایمان را پُر سازیم که برای نابود کردن یک فرهنگ نیازی به آتش زدن کتابخانه ها نیست بلکه باید کاری کرد تا مردم کتاب نخوانند.”
این کتابدار مازنی با تاکید بر این نکته که کتاب موجب پیروزی انقلاب اسلامی شد، می گوید:” اولین کتابخانه بهشهر با ۱۳۱۵ نسخه کتاب در بهمن ماه ۱۳۴۷ توسط مرحوم موسی خان اشرفی افتتاح شد.”
وی که مبتکر پیک موتوری کتاب برای اولین بار در کشور است، می گوید:” کسانی که نمی خواهند و نمی توانند به کتابخانه بیایند با جستجو در سایت کتابخانه، می توانند کتاب مورد نظر را سفارش داده تا توسط پیک موتوری کتاب همانند پیتزا به دستشان برسد.”
ذبیح پور ادامه می دهد:” متاسفانه هم اکنون کتابخانه ها به قرائت خانه تبدیل شده اند و برای رفع این معضل در کتابخانه های بهشهر مقرر نمودیم که هر کسی از سالن مطالعه استفاده می کند باید یک کتاب به امانت بگیرد که در این راستا ۱۵۰۰ عضو جدید از داخل سالن مطالعه جذب نموده ایم.”
این کتابدار با سابقه می گوید:” در گذشته هر کتاب یک شناسنامه و برگه در فیش دان داشت و ۲ ساعت زمان می برد تا کتاب پس از ثبت در کتابخانه قرار گیرد که هم اکنون با اینترنت و سایت کار آسان تر شده است. در گذشته تنها می توانستی عضو یک کتابخانه باشی و کتاب را از همان جا به امانت بگیری اما هم اکنون کارت های عضویت سراسری شده و اعضاء می تواند از تمام کتابخانه های ایران کتاب بگیرند.”
وی با بیان آمارهای تکان دهنده ای از کتاب می گوید:” تنها یک درصد جمعیت شهری کشورعضو کتابخانه ها بوده و بین ۴۳ کشور دنیا از لحاظ عضویت رتبه ۳۲ و از نظر شاخص امانت رتبه هشتم و از لحاظ تعداد کتاب بین ۵۶ کشور دنیا رتبه ۴۸ را دارا هستیم.”
نویسنده: حسین احمدی – رقیه توسلی