- 896
- ۱۳۹۸/۰۳/۲۸ - ۰۵:۳۰
در که باز شد درخشندگی رنگ سفید در تمام حیاط گسترده بود. از پله ها بالا رفتم. مقررات اجازه نمی داد با کفش وارد شوم. پس به پوشیدن یک جفت دمپایی سفید دعوت شدم. کریدور تمیز، درخشان و دوست داشتنی بود. چند نفر از پرسنل که همه زن بودند در آمد و شد بودند و به نظر می رسید موقع تغییر شیفت کاری است.
ارمون آنلاین- لیلا مشفق: در که باز شد درخشندگی رنگ سفید در تمام حیاط گسترده بود. از پله ها بالا رفتم. مقررات اجازه نمی داد با کفش وارد شوم. پس به پوشیدن یک جفت دمپایی سفید دعوت شدم. کریدور تمیز، درخشان و دوست داشتنی بود. چند نفر از پرسنل که همه زن بودند در آمد و شد بودند و به نظر می رسید موقع تغییر شیفت کاری است. به نشستن دعوت شدم. و پس از چند دقیقه زنی را دیدم که با لبخندی صمیمی به سمتم می آید. قرارمان راس ساعت ۵ عصر بود. چای و خرما که از راه رسید همه چیز برای یک گپ و گفت صمیمانه فراهم شد.
ایران نامی، نماینده تشکل های خیریه مردم نهاد ساری و مسئول موسسه خیریه غنچه های گل یاس، حدود ۵۷ سال است در جوامع شهری و روستایی در حوزه مسائل مربوط به بانوان، کودکان و نوجوانان فعالیت می کند.
او از زمان نوجوانی تمایل داشت شغلی را در پیش بگیرد تا در روستاها به نوجوانان و کودکان خدمت کند و جهت تحقق این خواسته با تمام توان تلاش نمود و امروز مرکز توانبخشی شبانه روزی دختران بی سرپرست و بد سرپرست که زیر نظر اداره بهزیستی قرار دارد، را مدیریت می کند.
احداث ۸ مجتمع بهزیستی در امره، سنگتراشان، سورک، پنبه چوله، قادیکلا، طوقدار، آکند و سرخ کلا که هنوز فعال اند را در کارنامه خود دارد.
از تولد یک موسسه خیریّه
من رشته و تخصصم توانمندسازی است و از سال ۱۳۴۳ که استخدام شدم اولین فعالیتم را با تاسیس نخستین مهدکودک استان مازندران در رستم کلا آغاز کردم. در تمام طول خدمت با کودکان سر و کار داشتم و بعد از بازنشستگی دوست داشتم طرح هایی را که از کشورهای دیگر به تجربه به دست آورده بودم در مراکز آموزشی کودکان اجرا کنم.
از آنجایی که من به مادیات فکر نمی کردم و هرگز در ذهن به چیزی به عنوان جمع کردن مال و دارایی باور نداشتم، خداوند مسیرم را عوض کرد و من به این راه هدایت شدم.
کار موسسه را ابتدا با اخذ مجوز از نیروی انتظامی آغاز و ساختمانی را اجاره نموده و با کمک های مردمی آن را بازسازی کردم اما بعد از اینکه تحت نظارت بهزیستی قرار گرفتیم از حمایت های قابل توجه این مرکز برخوردار شدیم و این ساختمان به ما سپرده شد که با هزینه های زیاد آن را به فرم و شکل قابل استفاده در آوردیم و ۱۶ کودک را تحت پوشش موسسه قرار دادیم. در واقع زمینه فعالیت ما در گروه سنی نوباوگان است.
سه کودک از بین دختران ما با معدل بیست از مدارس غیرانتفاعی، راهی مرکز دیگری شدند؛ به جهت محدودیت سنی ای که در حیطه کاری هر مرکز تعریف شده است. و تعدادی هم به خانواده ها سپرده شدند.
این موسسه علاوه بر تعامل با بهزیستی به صورت هیات امنایی اداره می شود و سیاستگذاری و شیوه جذب کمک با هیات مدیره است.
حامیان کودکان هم هستند که کمک های قابل توجه ای ارائه می کنند و به موقع با اعلام نیازمندی ای که از طرف موسسه صورت می گیرد، به احتیاجات کودکان تحت حمایت خود رسیدگی می کنند. مثل شهریه مدرسه، هزینه سرویس و …
البته همیشه کمک های مالی مورد نظر نیست بلکه برخی از جوانان نیز هستند که برای آموزش موسیقی، نقاشی، ایروبیک به این مرکز مراجعه می کنند و داوطلبانه اوقات فراغت این کودکان را با آموزش مهارت ها پوشش می دهند.
در واقع ما باور داریم که هدف و برنامه ریزی درست می تواند فعالیت های خیرخواهانه را ماندگار کند.
در گذشته وجود مجتمع های بهزیستی نقش بسیار موثری در کارآفرینی و پرورش توانایی های نوجوانان داشتند و من خود سال ها در این زمینه فعالیت کردم و دستاوردهای خوبی داشتیم. تاسیس یک کارگاه تولیدی که بسیاری را تحت پوشش خود داشت و موجب اشتغال بانوان زیادی شد؛ یکی از این موارد است.
خیّر بودن معادل پولدار بودن نیست
خیلی ها فکر می کنند خیّرین سرمایه خوابیده شان را صرف امور نیازمندان می کنند، یعنی خیّر مساوی است با آدم ثروتمند. در حالیکه واقعیت این نیست. سرمایه ما و همکارانم راهی ست که در آن قدم بر می داریم.
زمانی که من شاغل بودم ۵۷۰ تومان حقوق می گرفتم و در مقایسه با خواهرم که ۲۵۰ تومان می گرفت بسیار زیاد بود، چون شرح وظایف من بسیار وسیع و متنوع بود، با این حال من هرگز به جمع کردن فکر نمی کردم و طی ۵۱ سال تلاش فقط یک خط تلفن خریدم که آن را هم الان در اختیار موسسه قرار داده ام. من با دست خالی شروع کردم و در آغاز راه کسی کمکی به من نکرد و تنها امیدم به خداوند بود، چرا که با اقتدا به شیوه مولایم علی(ع) می دانستم در راه خیر قدم هایم از طرف پروردگار حمایت می شود. ما در آغاز راه حتی یک میز و صندلی نداشتیم اما به شکر خدا امروز موفقیم و این نه تنها در مورد موسسه من بلکه درباره تمام موسسات خیریه صادق است.
بی اعتمادی مردم نسبت به متولیان امور خیریه
همه ما می دانیم در هر جامعه ای عده ای هستند که به کمک های خیرخواهانه به دلایل مختلف نیاز دارند و عده ای نیز همت می کنند و به این گروه یاری می رسانند. پس چرا مردم نسبت به امور خیریه کم باورند؟ یعنی بسیاری از مردم ترجیح می دهند راسا کمکی را انجام دهند به جای اعتماد به سازمان ها، موسسات و متولیان این امر.
من تا حدودی این نوع تفکر را محق می دانم اما قبل از این لازم است بگویم کمیته امداد و سازمان بهزیستی شرایط متفاوتی نسبت به موسسات دارند، آنها بودجه دولتی در اختیار دارند و مددجویانی را تحت پوشش قرار می دهند و اگر ما به عنوان موسسات غیردولتی هم بخواهیم به آنها کمک کنیم با نوعی گداپروری مواجه خواهیم شد.
مددجویی که از صبح به تک تک موسسات خیریه سر می زند و طلب کمک می کند و در کنار آن تحت پوشش امداد و بهزیستی نیز هست در واقع نشان دهنده ی این است که امور خیریه دچار نوعی انحراف در شیوه عملکرد شده است. این یکی از مواردی است که باید به آن بسیار توجه شود چون ناظرین یعنی مردم را دچار شبهه می کند.
از طرفی شفاف سازی در دریافت، تقسیم و اختصاص کمک ها می تواند موجب روشن ساختن اذهان مردم شود. جلب اعتماد مردم حرف اول را می زند. کسانی که برای موسسات؛ کمک های خود را در هر زمینه ای ارسال می کنند وقتی از نحوه توزیع اطلاع پیدا کنند و جزئیات کار در اختیارشان قرار گیرد به اطمینان لازم دست می یابند. موسسه ما حتی برای غذاهایی که به صورت نذر و یا اهدایی به دستمان می رسد، لیست هایی تهیه می کند و مشخصات گیرندگان غذاها، تعداد و حتی وضعیت خانواده به صورت جزئی در آنها قید شده و مهر و امضاء می شود.
به این صورت؛ خیرین مرکز ما صداقت ما را باور دارند و همواره از پشتیبانی هایشان بهره مند می شویم.
البته با وجود دستوالعمل هایی که امیدواریم به زودی مورد تایید مجلس قرار بگیرد سامان بهتری به موسسات مردم نهاد و خیریه داده می شود و متعاقب آن یقینا اعتماد مردم نیز بیشتر جلب خواهد شد.
البته باید قبول کرد که نوع عملکرد بعضی از موسسات نیز موجب این بی اعتمادی شده است. ما باید شان و مرتبه یک مرکز را حفظ کنیم. به نظر من صدور قبض های مختلف و مراجعه به مغازه ها و فروشگاه ها می تواند به شانیت موسسات مردم نهاد و خیریه لطمه وارد کند. من به شخصه چنین رویّه هایی را نمی پسندم و خداوند را شاکرم که بدون تبلیغات از کمک های بی دریغ مردم بهره مند هستیم.
به طور مثال؛ مواد لبنی اینجا را به طور هفتگی مازندشیر تامین می کند بدون اینکه من درخواستی داده باشم و همینطور مراکز مختلف دیگر.
توازن بین خانه، کار و بازخورد آنچه می کاریم
من همیشه فکر کرده ام شغل اصلی ام خانه داری، همسرداری و پرورش فرزندان است. برای من هم مثل همه مادران مسئولیت تعلیم و تربیت فرزندان، تامین نیازهای عاطفی آنها از اهمیت زیادی برخوردار بود و از جهت دیگر همسرم علاقه زیادی به مهمان داشته و دارد و من حتی با وجود کمک هایی که در منزل داشتم موکدا تمایلم بر این بوده که پخت غذا و آشپزی را خودم به عهده بگیرم. سعی کردم در تمام طول فعالیتم از اعمال سیاست و مدیریت مناسب غافل نشوم.
خوشبختانه بچه های من الان ازدواج کرده اند و من اوقات آزاد بیشتری دارم. به نظرم برنامه ریزی همیشه می تواند در مدیریت زندگی برای هرکسی کارگشا باشد. خانه هم مثل یک اداره، به نظم و انضباط نیاز دارد.
البته در گذشته سختی های کار بیشتر بود. مجبور بودم به جاهایی بروم که جاده مناسبی برای تردد وجود نداشت و حتی به صراحت می توانم بگویم بر روی مژه هایم خاک می نشست! جاده های مال روئی که جیپ هم با کمک و دنده سنگین از آنجا عبور نمی کرد، در حالیکه در حال حاضر، خوشبختانه، همه مسیرها آسفالت شده است. در واقع من با وجود اینکه گاهی از طرف مادرم به خاطر سختی های کار از ادامه فعالیت هایم باز داشته می شدم اما تمام تلاشم این بود که کارم را با موفقیت به انجام برسانم و دست خداوند همیشه پشت و پناه و حامی من بود و این حمایت را همیشه احساس کرده ام.
متاسفانه؛ امور خیرخواهانه آخرین اولویت زندگی!
دل کندن از داشته ها برای بعضی از ما انسان ها سخت است. بگذارید مثالی بزنم. زمانی قرار بود به همراه تعدادی از بانوان برای معلولین مکانی اختصاصی بسازیم، در نتیجه برای یکی از همشهریان (که نام نمی برم) پیغام فرستادم که بخشی از زمین خود را برای این کار اختصاص دهد و هزینه ساخت و ساز را، خودمان تامین می کنیم. اما متاسفانه این فرد که از تمکن مالی قابل توجه ای برخوردار بود پیغام داد که جانم را بگیر اما چنین در خواستی نکن. سال ها بعد این مرد فوت کرد و تمام اموال و زمین هایش ماند برای وراث و …. در مقابل کسانی مثل آقایان بهاران، داراب، شهیدی، وفائیان و … سبب شده اند تا همیشه از آنها به نیکی یاد شود. کمک هایشان در سیل نکاء مثال زدنی است.
اگر ما باور کنیم که چه دارا و چه ندار سهمی جز کفن از این دنیا نخواهیم برد، تلاش می کنیم تا نامی نیک از خود برجای بگذاریم. چیزی که افرادی چون داراب از خود به جا گذاشته اند و خوشبختانه فرزندانشان نیز همچنان راهشان را ادامه می دهند.
یکی از راه هایی که می تواند مردم را ترغیب به کمک رسانی نماید برگزاری مهمانی های خیریه است. افراد با دیدن خیران دیگر الگو می گیرند و انگیزه کمک در آنها بارور می شود. ما در مرکزی به نام دوست داران بهزیستی این را تجربه کرده ایم. نمایشگاه، بازارچه و مهمانی دادن با ساز و کارهای خاص خودش در این مرکز از استقبال خوبی برخوردار بوده و طرفداران خودش را دارد.
به هر حال در این زمینه می توان از تجربیات و نقطه نظرها و حتی طرح های تجربه شده در کشورهای دیگر استفاده کرد.
بچه ها، کجای دلم نیستند؟
من عاشق کودکانم و بشردوستی در من نهادینه است. به همین دلیل همه بچه ها را دوست دارم. حتی بچه های خودم را در اولویت دوم نسبت به این کودکان قرار می دهم. من برای این کودکان هر کاری می کنم. حتی گاهی موهایشان را کوتاه می کنم، با آنها بازی و ورزش می کنم و برای اینکه الگوی مناسبی پیش رو داشته باشند در انجام امور نظافت، نظم و ترتیب و دیگر مقررات و قوانین اینجا، پیشقدم می شوم. می خواهم بگویم؛ من وقتم را و زندگی ام را در اختیار این کودکان گذاشته ام و از این بابت خوشحالم.
همواره با مردم و کودکان مردم کار کرده ام و جا دارد بگویم با آنکه ورزشکار نیستم اما همیشه از فعالیت های ورزشی حمایت کرده ام، خصوصا در روستاها و بسیاری به این واسطه مرا می شناسند.
نتیجه تلاش های شبانه روزی ام امروز زمینی ست در عالیواک که برای اسکان این کودکان گرفته ایم تا محلی باشد برای امن و آسایش این عزیزان.
راهی پر از خاطره
خاطره زیاد است اما جالب ترین آن این است که گاهی در بعضی از جلسات برخی از عزیزان را می بینم که من را از دوران مهد کودکشان به یاد دارند. به طور نمونه؛ آقای عزیزی که اکنون خزانه دار این موسسه است، کودکی بود در مهد کودکی در سمسکنده و من امروز از او به عنوان بازویی در کارهایم استفاده می کنم. این ها ثمره کارهایم و نتیجه لطف الهی است نسبت به من.
یا همین امروز که قرارهای کاری زیادی داشتم و به علت گرمای هوا دیگر نیرویی برای برگشتن به موسسه در من نمانده بود سوار یک تاکسی شدم که تلفن همراهم زنگ خورد و من مجبور شدم خودم را معرفی کنم. بعد از اتمام مکالمه راننده که به نظرم فرد میانسالی می آمد گفت من یک خانم نامی می شناسم که وقتی من خیلی کوچک بودم، در پنبه چوله، بسیار برای ما زحمت کشید و همیشه ما را به ورزش ترغیب می کرد و ادامه داد اگر زنده است خدا سلامتش بدارد و اگر فوت کرده خدا بیامرزدش و بعد که متوجه شد من همان نامی هستم، بسیار خوشحال شد و همین برای من انرژی زیادی به همراه دارد و بازگشت کارهایی ست که می کنم. وگرنه من هم می توانستم چندین ویلا و زمین و … داشته باشم اما چه فایده؟
حرف آخر
خوب است بدانیم؛ بازتوانی افراد مهم تر از کمک رسانی به شکل مستمری است. من معتقدم؛ برای فقرزدایی باید افراد آموزش ببینند و با سرمایه اندک و کمک طرح های زود بازده به کسب درآمد مشغول شوند. ارائه مستمری های ماهانه نمی تواند چندان مثمر ثمر باشد.
برگزاری نمایشگاه ها و شناسایی استعدادهای نهفته هم می تواند کمک خوبی باشد در این جهت. به طور مثال؛ موسسه ای در ساری کارگاه خیاطی تاسیس کرده و بسیاری از دختران و زنان جوان در منزل مشغول به کار شده اند و سفارشات مختلفی مثل دوخت سرویس خواب و … را انجام می دهند.
همیشه نباید منتظر کمک های دولتی باشیم. موسسه های مردم نهاد فعالیت های بسیار موثری دارند بدون هیچ چشم داشتی و تاکنون در بخش های مختلف موفق عمل کرده اند. مقام محترم ریاست جمهوری نیز به گسترش فعالیت NGO ها تاکید زیادی داشتند و البته نظارت به فعالیت اینگونه موسسات توسط نهادهای ذیربط لازم است.
امیدوارم خدا توفیق قدم های مثمرثمرتری را به همه خیرین و نیز به همه مردم؛ دستانی بخشنده عطا نماید.
حرف ها که تمام شد در تمام خانه ی غنچه های گل یاس، چرخ زدیم. اتاق های بچه ها، نقاشی ها و گوش و کنارها را دیدیم. خانم نامی نام تمام اهداکنندگان تجهیزات را می دانست. گاز، یخچال، فرش، کولر و … اما آنچه که خالی بود حضور بچه ها بود. بچه ها بزرگ شده بودند و به مراکز نوجوانان سپرده شده بودند. خانه غنچه های گل یاس خود را آماده می کرد تا گروه بعدی فرزندانش را به آغوش بگیرد.