- 905
- ۱۳۹۸/۰۳/۲۵ - ۰۵:۴۸
کمتر کسی است که با نام و هنرهای این استاد آشنایی نداشته باشد و او را تحسین نکند. کمتر شاعر یا نوازنده¬ای را می¬شناسم که در استان مازندران باشد و دلش نخواهد با او همنشین شده و در جمع با صفای شاعران و علاقه مندان به استاد، لحظات زیبایی را تجربه کند.
ارمون آنلاین: کمترکسی است که با نام و هنرهای این استاد آشنایی نداشته باشد و او را تحسین نکند. کمتر شاعر یا نوازنده¬ای را می¬شناسم که در استان مازندران باشد و دلش نخواهد با او همنشین شده و در جمع با صفای شاعران و علاقمندان به استاد، لحظات زیبایی را تجربه کند.
من هم به فراخور شغلم با حضور در جلسه¬ ی دیدار شاعران با استاد ابوالحسن خوشرو، فرصت را مغتنم شمردم تا از آن برای خوانندگان «ارمون» ره ¬آوردی هر چند کوتاه، تهیه کنم.
شیر لـَله¬های مازندران
ابوالحسن خوشرو متولد ۱۳۲۵ در قائم شهر، خواننده و نوازنده¬ی »لـَله ¬وا« است. در سال ۱۳۳۹ یک گروه موسیقی تشکیل داد و از سال ۱۳۴۵ با رادیوی مرکز استان همکاری کرد و با تشکیل گروه موسیقی «روجا» (ستاره¬ی صبح) در سال ۱۳۵۰ فعالیت هنری¬اش گسترش یافت. او سرپرستی «گروه امیر پازواری» را نیز به عهده داشت و به عنوان خواننده و نوازنده لـَله ¬وا در مازندران (ناحیه مرکزی) شهرت یافت.
شرکت در جشنوارههای «آیینه و آواز»، «حماسی» و «نواحی» کرمان، و دیگر جشنوارههای بین¬المللی نظیر؛ جشنواره¬ی «موتستر» آلمان و … از فعالیتهای هنری او به شمار میروند که در همه¬ی آن ها جایزه¬ی نوازنده و خواننده¬ی برتر و لوح سپاس دریافت داشته است.
از او خواستم درباره¬ی تاثیر نوازندگان و خوانندگان موثر در مسیر حیات هنری خود بگوید و او در حالی که سرش را تکان می داد و به نظر می ¬رسید افکار یا خاطرات خود را تایید می¬کند، اظهار کرد:
«آواز خلیل طهماسبی؛ نوازنده¬ی لـَله ¬وا و خواننده¬ی بزرگ مازندران را در حیات هنری خود موثر و الهام¬ بخش میدانم» و در حالی که از «آقاجان فیوج زاده»، «حسین علیزاده» و «سلیمان اسدی»، بزرگان موسیقی مازندران، به نیکی یاد میکرد، ادامه داد: «این هنرمندان در روند کار هنری من موثر بودند و من همواره در اجرای آوازهای مازندرانی و تلفیقی، با به کارگیری شیوههای استادان قدیم، سبک ولحن شخصی خود را ارایه میکنم.»
حماسه ¬سرایی و مضامین اسطوره¬ای
«من در زندگی فراز و نشیب زیاد داشتم و این فراز و فرودها چیزی نبود که مرا از باز ساخت شخصیت¬های تاریخی مازندران در موسیقی، بازدارد. در موسیقی بومی به شدت علاقمند ساخت ترانه¬ هایی با مضمون اسطوره ¬ها بودم. از مشتی و هژبر تا شخصیت¬های ایثارگر زمان جنگ، همه را می -توانید در کاست¬ها و آواز هایی که به زبان تبری خوانده¬ام پیدا کنید.»
وی ضمن اشاره به این که اکنون هیچ یک از مجموعه¬ها و آلبوم¬هایش را در اختیار ندارد و آن ها را در اختیار دوستدارانش قرار داده، اظهار داشت: «این¬ها حوزه¬هایی هستند که چه در ادبیات و چه در موسیقی، می¬شود به آن ها پرداخت. حماسه ¬سرایی، هم کار سختی است و هم نیاز به تجربه، مهارت و خلاقیّت دارد. من از روزی که شروع کردم و قدم در راه موسیقی فولک گذاشتم، بیشترین دغدغه¬ام حماسه ¬سرایی و فعالیت در مضامین تاریخی بود. یعنی؛ با تلاش من در موسیقی، این شخصیت¬ها شناخته ¬تر شدند و مردم از آن استقبال نمودند.»
استاد چند سالی¬ست که به شهر نقل مکان نموده و در آپارتمانی سکونت دارد. او درباره¬ی این نقل مکان می¬گوید: «این قصه، مفصل است من و خانواده¬ام دیگر نمی¬شد آن جا باشیم. به دلیل این که نیاز بود خانه¬ای جمع و جور داشته باشیم. زندگی در این جا هم محاسنی دارد. الان بچه¬ها نزدیک ¬تر به ما هستند. با این حال هر وقت خسته هستم و دلم می¬گیرد به مناطق روستایی، از جمله روستای خودم می¬روم. زندگی در مناطق روستایی مازندران، الهام ¬بخش است. اغلب اوقات می¬روم. زمان و ساعت هم ندارد.»
صدای مردم در نوای من
«من نمی¬توانم از مردم جدا باشم.» ابوالحسن خوشرو با این جمله از رابطه-ی خود و مردم می¬گوید: «وقتی مردم توی صف تاکسی هستند، من به هیچ -وجه نمی¬توانم ماشین شخصی داشته باشم و از کنارشان بگذرم. مردم وقتی مرا در کنار خودشان منتظر تاکسی می ¬بینند گاهی می ایستند و سوارم می-کنند و گاهی هم شروع به درد دل می¬ کنند. رابطه ¬ی نزدیک ¬داشتن با مردم برای یک هنرمند از نان شب واجب ¬تراست. بدون مردم، هنری خلق نمی شود. زندگی من مثل زندگی مردم متوسط به پایین جامعه است. من نمی¬توانم جدای از آنان باشم.
برای من انسان معنای خودش را دارد و این برایم مهم ¬ترین مقوله است. من همیشه مثل مردم پیاده¬روی می¬کنم. مثل طبقه¬ی پایین جامعه زندگی می کنم تا سختی¬هایشان را با تمام وجودم حس کنم.از همان اوایل دهه¬ی ۴۰ که به رادیو می¬رفتم، نیّتی جز این نداشتم. نیّت من عشق به مردم بود. هم ¬فکری با آنان، هم ¬دردی با آنان، همراهی با مردم.»
لازم به ذکر است که فرزندان ابوالحسن خوشرو نیز هر کدام نوازندگان چیره¬ دستی هستند. آن ها هم به دنبال تعلیم هنر نوازندگی و خوانندگی به جوانان قائم¬ شهری هستند و هم چنان پیرو راه پدر و در تلاش ¬اند ارتباط خود را با مردم حفظ نمایند.
از خانه¬داری استاد
در گوشه¬ای از اتاق، تعدادی نی (لـَله) بدون نظم و ترتیب مشخصی جمع¬ آوری شده بود که استاد برای تهیه ¬ی سازهایی نو از جاهای مختلف تهیه کرده بود. این بهانه¬ای شد تا با شیطنت از او درباره¬ ی سلیقه اش در خانه -داری بپرسم:
«من که در این باره هیچ نظری ندارم. همه¬ی این کارها را همسر مهربانم انجام می¬دهد. اما حقیقت این است که من نه وقت و نه حوصله¬ی آن چنانی برای این گونه سلیقه¬ها دارم. بیماری دیابت هم که ام¬الامراض است، گریبانم را گرفته.» و با شوخ طبعی خاص خودش ادامه می¬دهد: «الان این جعبه ¬ی شیرینی شما را نمی¬ توانم نگاه کنم!»
استاد حق داشت. هر اتاقی را که به ما نشان می¬داد، مقداری از وسایل شخصی او در آن بود. مثلا در یک اتاق، صندوقچه¬ای بود که در آن کتاب¬های اندکش را سامان داده بود، کتاب¬هایی که بیشتر تاریخی بودند و شاخه¬های نی را هم در اتاق دخترش نگاه¬داری می¬کرد.
زندگی ابوالحسن خوشرو در قلم شاعر
«بهروز رستگار»، شاعر بومی¬ سرای قائم¬شهری اهل ساروکلا که سال-هاست با استاد هم ¬نشین است در حال نوشتن منظومه ای است که زبان حال و الگوها و دغدغه¬های استاد ابوالحسن خوشرو را شرح می¬دهد.
بهروز رستگار ساروکلایی، بخشی از این منظومه را زیر نم ¬نم اشک¬های استاد قرائت کرد. شاید خوب است که بی¬ چتر کمی از این منظومه را بخوانیم:
ابو الحسن خان خشرو منمه
بهار گل بک و بو منمه
صداره سر هادم؛ دل پر کشنه
بتاشی بینج؛ دواره سرکشنه
بهار؛ مه پر و شال په خسنه
افتاب مه هامته راه ره اشنه
روجا تا من نخوندم پر نزنده
چلچلا ننه آفتاب سر نزنده
افرا شه گس و پر ره تو ندنه
ویشه بلبل بک و بو ندنه
عاشقی خوندمبه سوز بوه ویشه
بهار عاشقی به گل هنیشه
هدار مه صدا شو کا مجنه
دماوند بلن بالا مجنه
مه پی یر طالب و مار مشتی صدر
دتا عاشق دتا گل تون بهتر
اتا رستم اتا تهمینه بینه
مه وسه بهتر از آئینه بینه
ابو الحسن خان خشرو منمه
بهار گل بک و بو منمه
منم مثل شما عاشق بهیمه
شه جان دلخواه ی لایق بهیمه
درد مردم عشق مردم مه شنه
وشون نداری مره کشنه
پلنگ اگه بوئم عاشق موندمبه
عاشقی ره ونه واری خوندمبه
صدا ره سر دمبه با مشتی خونش
یاغی بوه ؛چکل ره دکشه چش
سر راه نامردمون بهیره
به عشق شه دین و ایمون بمیره
ابو الحسن خان خشرو منمه
هر چی دشمن تن تو منمه
مه دل دار و ندار دس اسیره
ملک میت بنده اون اشکم که سیره
حماسه خونِ مازرون منمه
هژبر و مشتی نشون منمه
ساروکلایی مه ؛ مه دل وشائه
مه دس با بیل و بلو آشنائه
طارم بینج واری سر کشمبه
منم روزی از اینجه پر کشمبه
صدا مونده و مه مشتی خوندش
انتی شه روز و ماه ره دارمبه خش
فردا هر کی خوانه خشرو بمونده
ونه بسون خشرو هم بخونده
هژبر ویشه بوئه مثل خشرو
ازار ریشه بوئه مثل خشرو
ونه علی علی جه ؛ دل پرهائیره
دواره عاشقی ره از سر هائیره
ساروکلایی مه؛ مه دل وشائه
ته دس بیل و بلو؛ مه صدائه
داشتم با خودم فکر می¬کردم؛ اگر موزه¬ای از آثار هنرمندان مازندرانی در استان باشد و این آثار ارزشمند در دسترس پژوهشگران، خبرنگاران و جوانان کنجکاو و علاقه مند به هنر قرار گیرد، برای این استان مگر چقدر هزینه¬ی مالی خواهد داشت؟ واقعا با وضع موجود، مگر هر هنرمندی می -تواند اتاقی را به کلکسیون آثار خود اختصاص دهد؟ آن طور که فهمیدم، اگر قرار است از کلیه¬ ی آثار استاد ابوالحسن خوشرو، یک نمونه داشته باشیم باید به ده¬ها هوادار و دوستدار هنر او مراجعه کنیم؛ اگر چه آن ها تعدادی از کارهای استاد را در فضای مجازی در دسترس گذاشته¬اند اما عموما به دلایل فنی قابل دریافت نیستند.
نویسنده: لیلا مشفق