- 804
- ۱۳۹۸/۰۴/۲۱ - ۰۲:۵۲
خوشبخت تر از مسافری که به پاییز برگ ریز لاویج می رود، مسافری سراغ ندارم. آن که به نارنجی ترین و طلایی ترین درختان بلند بالای ” کشپل چمستان نور ” سفر می کند تا چشم هایش هوایی تازه بخورند.
آن که می رود تا همراه باد و رود، آواز بخواند
ارمون آنلاین- رقیه توسلی: خوشبخت تر از مسافری که به پاییز برگ ریز لاویج می رود، مسافری سراغ ندارم. آن که به نارنجی ترین و طلایی ترین درختان بلند بالای ” کشپل چمستان نور ” سفر می کند تا چشم هایش هوایی تازه بخورند.
آن که می رود تا همراه باد و رود، آواز بخواند و سرزمین سبزترین پیچک ها و زیباترین ابرها را از نزدیک ببیند و اجازه دهد روحش، با رویایی ترین تصاویر دنیا، خلوت کند.
لاویج یکی از دهستانهای چمستان نور مازندران در دامنه سلسله جبال البرز می باشد. دهستانی ییلاقی که در جنوب چمستان، میان دره های جنگلی و زیبای البرز واقع شده است.
جاده چمستان به لاویج از میان ” پارک جنگلی کشپل ” می گذرد و من زیباتر از این جاده جنگلی که می خواهد در یک روز پاییزی پای کسی را به ” لاویج ” باز کند، سراغ ندارم. پارک جنگلی که با سرسره و تاب و قطار و آلاچیق و تخته سنگ های رنگی بزرگ، لبخندزنان آمدن هر گردشگری را خوشامد می گوید.
اینجا بوی دود وکباب می دهد. بوی غذاهای معطری که طعم سفر را، خاطره انگیزتر می سازند. بوی چای و آش و خنده های از ته دل.
درهوای نم آلود و برگ ریز پارک کشپل که هر لحظه درختانش روی سرت، برگ شادی می پاشند، قدم زدن حال دیگری دارد … اینجا پاییز، با تو قدم می زند.
انگار این جاده جنگلی بی مانند، هرلحظه بیشتر در چشم هایت درخت می کارد و می گذارد جهان لاویج کاملا تسخیرت کند.
جاده که می پیچد و بالا می رود، بوی هوای باران خورده پاییز با لوبیای داغ مخلوط می شود و نگاهت از کندوهای زرد و آبی پر می گردد. از شیشه های سرخ و طلایی عسل این منطقه که دستان خریدت را شل می کنند.
انگار هرلحظه این سفر، مثل شعری لطیف و فراموش نشدنی ست. تپه ها و بیشه زارهایش فراموش ناشدنی ست.
روبرویت پر از کوه های جنگلی است. جنگلی از رنگ های نارنجی و قرمز و زرد که در پس زمینه ایی سبز، رها شده اند و آنطرف مه ایی نرم روی پوشش کوه نشسته است. روی سر دره ایی که در پایین دستش، خانه های روستائیان دانه دانه پیدامی شود.
خورشید لاویج در میان ابرها می لغزد و نورافشانی اندکی دارد. اینجا هوا، هوای دوست داشتن و خوشبخت بودن است.
انبوهی از مسافران که در میانه راه آتش روشن کرده اند و بساط خوردنی هایشان به راه است، مثل ما کاملاً غرق این بی کرانگی و طراوتند. محو این بهشت رنگارنگی که روبرویشان گسترده شده است.
گاهی از لابه لای علفزارها صدایی برمی خیزد و دقایقی بعد کله سیاهی پیدایش می شود. گاوی می چرد و علف می خورد و چندتایشان هم وسط جاده، ما ما کنان، دم هایشان را تکان می دهند.
بلبلان هم که روی شاخه سارها، نت های بی نقص شان را می نوازند، دیگرلاویج، سرزمین قطعه های شاد یک آلبوم موسیقی خواهد بود.
دهستان لاویج از روستاهایی چون؛ کرچی، دیزین کلا، رئیس کلا، بهبنک، ملامحله، سادات محله، ملا کلا، خطیب کلا و کیاکلا تشکیل شده است که دیزین کلا و کیاکلا، پرجمعیت ترین روستاهای این دهستان می باشند.
جاده جنگلی که تمام می شود، آرام آرام اولین روستا زیر نم نم باران، رخ نشان می دهد.
سراشیبی تپه ها،از گوسفندان نقاشی شده و چشم اندازهای بکر و از آرامش و سادگی، پر است.
باران می بارد. روح وجان از این همه طراوت، مسرور است. ازدیدن گله ی غازهایی که در جاده رژه می روند و اردک های سیاه و سفیدی که در چاله های آب، حمام می کنند، ازدیدن مرغ های قبراق و سرحالی که به هر سو می دوند و تخم مرغ های خوش رنگ در مرغدانی ها به جا می گذارند.
اینجا لاویج زیباست
دیدن مرد داس به دست و پیرزنی که به آسانی سربالایی های تند روستا را پشت سر می گذارد و دیدن جنگل مه آلود در دوردست ها و زالزالک ها، بنفشه ها، گزنه ها و پونه ها، حال بد آدم را خوب می کند.
رفتن به چمنزارهای بارانی این دیار و گفتگو با لاویجی های مهربانی که از نان های خانگی شان تعارفت می کنند، حال ناخوب آدم را خوب می کند. ایستادن روی ایوان خانه ایی در روستا و دیدن مه صبحگاهی لاویج که بر کوه های جنگلی پیش رویت پهن شده است، حالت را خوش می کند.
اینجا چشم ها در بازار سنتی، میان مرباها و ترشی های رنگارنگ و نم نم باران غلت می زند و مدام میان دره و کوه و جنگل و آبشار می چرخد.
اما ای کاش این همه ویلای سنگی وسیمانی به طبیعت زیبا و بکر لاویج اضافه نمی شد و سهم روستائیان و مسافران را از این سرزمین رویایی کم نمی کرد.
کاش می گذاشتیم لاویج، برای لاویجی ها بماند و تنها از میهمان نوازی اش لذت می بردیم … اما حیف که ما آدم ها همیشه بیشتر می خواهیم.
اگربیایی و یک شب را مسافر این منطقه باشی و از لبنیات این دهستان تناول کنی، می فهمی که مزه ماست و شیر و دوغ و کره واقعی، چقدر دلچسب است. مزه ایی که شاید تا همیشه زیر دندانت باقی بماند.
از دیرباز شغل مردم این منطقه حول محور دامداری، زنبورداری و کشاورزی می چرخد و اهالی سخت کوش و خونگرم این سرزمین می گویند به خاطر چمن زارها و گیاهان انبوه این ناحیه، پرورش زنبور عسل رایج است و عسل لاویج از سوغاتی های این خطه به حساب می آید.
اگر مسافری شوی که حتی شبی را در لاویج سر کند، باورکن با عطر جنگل و آوای باد و رودش، همراه می شوی و با کوچه های روستایی اش الفت برقرار می کنی. در سربالایی هایش به نفس نفس می افتی و به آب و هوا و چشم اندازهای واقعا تکرارنشدنی اش دل می سپاری.
نمی شود در پاییز، مسافر لاویج باشی و از آبگرم معدنی این دهستان چیزی نگویی. از آبگرم این منطقه که به خاطر املاح معدنی و گوگرد دارش، درمان امراض پوستی و دردهای مفاصل محسوب می شود و طرفداران بسیاری دارد.
اینجا که به آبگرم بروی و بعد در محل اقامتت، چای حسابی که دم کنی و با عسل لاویج، دهانت را شیرین بسازی و روی بالکن به تصویر مه ایی غلتان خیره شوی؛ آیا می توانی از خوشبختی مسافر، تعریف دیگری داشته باشی؟
فکر می کنم گاهی باید روزمره را پشت سر گذاشت و برای یک شب و روز کوتاه هم که شده، دل را به فراخی این سرزمین پر از باران و مه سپرد. رفت تا آنجایی که درختان و پرنده ها باهم دوستی می کنند و خورشید تا عصر روی سر شاخ و برگ ها، دست نوازش می کشد. رفت تا لاویجی که در پاییزش، گاهی با چند دست لباس گرم هم، نتوان گرم شد و بوی مه گرفت.
گاهی باید در برابر این همه آفرینش فقط سر بر مهر گذاشت و هزاران بار ” الحمدالله رب العالمین ” گفت. گاهی باید واقعا مجال تازه شدن را از خود دریغ نکرد.