- 553
- ۱۳۹۵/۱۲/۰۷ - ۰۹:۳۹
دکتر مهدی علیزاده، جامعه شناس دکتر مهدی علیزاده، جامعه شناس بررسی مسائل اجتماعی ایران معتقد است؛« با کاهش روند صعودی آسیب های اجتماعی شاهد افزایش شادمانی اجتماعی و اعتماد عمومی خواهیم بود.» همچنین به گفته این مدرس مدعو گروه علوم اجتماعی دانشگاه مازندران؛«ما چاره ای نداریم جز اینکه به مقوله سیاست گذاری نهادی به صورت تخصصی با مشارکت نخبگان و دانشگاهیان زبده توجه جدی کنیم تا آینده بهتری را رقم بزنیم.» گفتگو با علیزاده که مدرس گروه[…]
دکتر مهدی علیزاده، جامعه شناس
دکتر مهدی علیزاده، جامعه شناس بررسی مسائل اجتماعی ایران معتقد است؛« با کاهش روند صعودی آسیب های اجتماعی شاهد افزایش شادمانی اجتماعی و اعتماد عمومی خواهیم بود.»
همچنین به گفته این مدرس مدعو گروه علوم اجتماعی دانشگاه مازندران؛«ما چاره ای نداریم جز اینکه به مقوله سیاست گذاری نهادی به صورت تخصصی با مشارکت نخبگان و دانشگاهیان زبده توجه جدی کنیم تا آینده بهتری را رقم بزنیم.» گفتگو با علیزاده که مدرس گروه علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه آزاد واحد ساری نیز هست، پیرامون دلایل شاد نبودن جامعه ی امروز ما و راههای برون رفت از این وضعیت نیز چگونگی مدیریت بحران ها از منظر جامه شناسی است.
شما چه دلایلی متصور هستید از اینکه چرا جوانان ما امروز معمولا تعریفی از یک زندگی خوشبخت و خوشحال ندارند؟
احتمالاً شما تعریف خاصی از خوشبختی یا خوشحالی را به عنوان میزان و معیار مدنظر قرار داده و فرض را بر این گرفتید که جوانان ما چنین تعریفی ندارند، چرا که یقیناً هر کسی در مورد بهبود شرایط زیستی خود ایده آل هایی را مد نظر دارد که همان الگو یا طرح واره خوشبختی اوست. احیاناً نظر شما این است که این ایده آل هایی که برخی جوانان برای خود متصور هستند و مسیری که برای خوشبختی خود ترسیم می کنند، ممکن است با عقل سلیم یا شعور متعارف ناسازگاری هایی داشته باشد و منجر به پیامدهایی بعضاً ناخوشایند هم در حوزه فردی و هم در حوزه اجتماعی شود. بله، اینجاست که در بعد فردی و اجتماعی ما با مسئله مواجه می شویم.
خب. حالا بپردازیم به سئوال شما به گونه ای که من صورت بندی کردم، در وهله اول می دانیم که خوشبختی مفهومی است که احتمالاً عمری به درازای عمر بشر دارد. انسان همواره در جستجوی فردای بهتر بوده و رویای دنیای بهتر برای خویش و دیگران را در سر پرورانده است. اگر چه این پرسش که “خوشبختی چیست؟” یکی از پرسش های اساسی فلاسفه بوده و هست، اما به عقیده بنده در طول تاریخ، نمودهای خود را به عنوان یک دغدغه عام بشری به بهترین وجه در قالب ادبیات و هنر نشان داده است. علاوه بر این، خوشبختی مفهومی سیال و نسبی است که هر کسی تعریف خود را از آن دارد. به لحاظ اجتماعی زمانی جامعه دچار چالش می شود که تعریفی که بخش وسیع یا قابل توجهی از بدنه جامعه (در اینجا جوانان) از مقوله خوشبختی دارند و اقدامی که در این رابطه انجام می دهند، مغایر با هنجارها و ارزش های مسلط باشد. این تعاریف تابع ویژگی های فردی افراد و نیز شرایط اجتماعی هر دوره است و ممکن است با تعاریف و تعابیر دوره ها و نسل های گذشته متفاوت باشد.
در مورد ایران کنونی که دوره گذار را سپری می کند، باید دانست که این جامعه یک سری مختصاتی دارد که آن را نه نسبت به گذشته دور بلکه نسبت به ده سال گذشته نیز بسیار متمایز کرده است. کافی است نگاهی به وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک دهه گذشته بیاندازیم تا ببینیم این جامعه با چه چالش هایی دست و پنجه نرم کرده و می کند. در حوزه اقتصاد بیش از نیمی از یک دهه گذشته با تورم فزاینده و مابقی نیز با رکود نسبی گذشت. این موضوع خود پیامدهایی چون فقر، بیکاری، مسئله مسکن و … را در پی داشته است. در حوزه اجتماعی متاسفانه امروزه در کنار پدیده های شومی چون خشونت، کار کودکان، تکدی گری، سرقت، فساد و … دو پدیده اعتیاد و طلاق به مرز هشدار رسیده اند. در حوزه فرهنگ نیز جوانان دهه هفتادی و هشتادی امروز بیش از هر نهاد دیگری از طریق رسانه ها جامعه پذیر شده و بسیار بیش از فضای محلی، همدم فضای مجازی اند، به گونه ای که عنوان نسل وِب را یدک می کشند.
خُب، فکر می کنید ایده آل ها و الگوهای درست را چه کسی به این جوانان و نوجوانان که مهمترین ساحت زیست شان فضای مجازی است، معرفی می کند؟ والدینی که سواد رسانه ای حداقلی ندارند و به لحاظ دانش فنی در حوزه تکنولوژی نیز فرسنگ ها از فرزندان خود عقب ترند؟ خانواده ای که درگیر تامین نیازهای زیستی خود است؟ جامعه ای که از یک سو تا این حد درگیر چالش هایی است که عنوان شد و از سویی دیگر هنوز به این اجماع که بالاخره فضای مجازی خوب است یا بد و چگونه باید با آن مواجه شد، نرسیده است؟ چه رسد به اینکه به فکر تولید محتوای مناسب در این حوزه باشد. اگر جوان ایرانی به تعریف معقولی از خوشبختی نرسیده است، باید پرسید که از چه کسی باید می آموخت؟ نظام آموزشی که هنوز درگیر حقوق معلمان و هزینه های جاری مدارس است؟ رسانه ملی که دیگر حتی کارکرد سرگرم کنندگی هم برای نسل جوان ندارد؟ روزنامه ها و مجلاتی که متن را رها کرده و به بهانه فروش بیشتر به حاشیه متوسل شده اند؟ طبیعتاً در این اوضاع هر نسیمی که می وزد موجی از جوانان سرگردان را با خود می برد و چه بسا سمت و سویی که خوشامد عموم نباشد. به تعبیر این مصرع که می گوید ” کاه سرگشته را کهربا می کشد” جوان بی معیار و سرگشته نیز وضعیت پایداری در تعابیر و تفاسیر زندگی خود ندارد.
به نظر می رسد آسیب های اجتماعی می توانند تاثیر منفی بر روحیه افراد بگذارند، چه راهکارهایی برای مقابله وجود دارد؟
همین طور است. زمانی که میزان آسیب های اجتماعی از یک حدی فراتر رود، امنیت روانی عمومی جامعه به مخاطره می افتد. افراد کم کم احساس ناامنی کرده و احساس می کنند در جامعه بانشاطی زندگی نمی کنند. مهمترین راهکار در درجه نخست تلاش جهت کنترل و کاهش آسیب های اجتماعی است. راهکارهای مقابله و کنترل آسیب های اجتماعی هم فراتر از گفتگوی حاضر است. اما راه دیگر ارتقای نشاط عمومی جامعه است. ایجاد و گسترش فضاهای ورزشی و تفریحی، ایجاد فضای سبز در محلات، راه اندازی کارناوال های شادی در سطح شهرها به بهانه های مختلف در طول سال، حمایت از تولید برنامه های مفرح رسانه ای، حمایت از برگزاری کنسرت های موسیقی در سراسر کشور و … می تواند در این راستا مفید باشد.
به نظر شما چرا افراد جامعه توان لازم برای حل بحران های اجتماعی و روانی را ندارند؟
پاسخ روشن است. چون مردم قرار نیست حلال بحران باشند، اگر چه به عنوان نیروهای تغییر می توانند نقش داشته باشند. از منظر جامعه شناسی این افراد نیستند که بحران ها را به وجود آورده اند، بلکه جامعه و نهادهای موجود در آن به عنوان یک سیستم است که به دلیل ضعف های عملکردی خود موجب بحران می شوند. اگر چه این افراد جامعه هستند که در نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کار می کنند و به قول معروف جامعه حاصل جمع افراد است، اما نبود یک سیستم کارآمد مدیریت نهادی که در صورت بروز مسئله بتواند با بررسی نقاط ضعف و قوت، خود را ترمیم کند منشاء بحران های اجتماعی است. به همین دلیل است که فرهنگ عمومی ما همواره منتظر کسی است که مانند یک قهرمان بیاید و مسائل را حل کند و یا به تعبیر حافظ “مردی از خویش برون آید و کاری بکند”. در طول تاریخ هم کمابیش وضع ما به همین منوال بوده است. بجای تلاش جهت ایجاد یک نظام اجتماعی کارآمد و اصلاح سیستم معیوب دنبال یک ابر انسان بوده ایم که به تنهایی همه چیز را حل کند. با جایگزینی افراد هم معمولاً چالش های جدیدی به وجود آمده است. بنابراین ما چاره ای نداریم جز اینکه به مقوله سیاست گذاری نهادی به صورت تخصصی با مشارکت نخبگان و دانشگاهیان زبده توجه جدی کنیم تا آینده بهتری را رقم بزنیم.
بر اساس آخرین تحقیقات جهانی جامعه ایران جزو جوامع غمگین و افسرده است. دلایل این امر چیست؟
همانطور که می دانید «گزارش جهانی شادی» را میتوان جامعترین بررسی انجام شده در زمینه اندازهگیری سطح شادمانی در کشورهای مختلف دانست. این گزارش سازمان ملل هر سال وضعیت شاکامی در ۱۵۶ کشور مختلف را مورد ارزیابی قرار میدهد. «گزارش جهانی شادی ۲۰۱۶» نشان میدهد ایران از نظر شاخصهای «شادی» در وضعیت مناسبی قرار نگرفته و رتبه ۱۰۵ را در بین کشورهای مورد بررسی در سال ۲۰۱۶ به خود اختصاص داده است. دلیل عمده این وضعیت آن است که به لحاظ فرهنگی ما مردمی پذیرای غم بوده و معمولاً عوامل اجتماعی نیز مکمل این وضعیت بوده اند. معمولاً اکثر ما از اوایل کودکی در فضایی بزرگ می شویم که پدیده شادی به لحاظ شدت، دامنه زمانی و وسعت همواره در سطح پایین تری از غم قرار گرفته و این غم است که بزرگ داشته می شود. نگاهی به تقویم بیاندازید تا ببینید چند روز از سال بطور رسمی به شادی و چند روز به غم می گذرد. حتی در مورد بزرگان دین هم اینطور است که جشن میلادشان قابل مقایسه با غم شهادت یا وفات شان نیست. همچنین بسیاری از مردم طرفدار فیلم های درام هستند و نه کمدی. ببینید در طول سال در صدا و سیما و سینما چند فیلم کمدی تولید می شود. اصولاً ما دوست داریم یکی بیاید ماه ها با سریالی پر از غم و اندوه و بدبختی سرگرم مان کند. ما در علوم اجتماعی تکنیکی داریم تحت عنوان تحلیل محتوا. از این طریق می توانیم محتوای تولید شده در رسانه ها که بازتابی از وقایع جامعه هستند را تحلیل کرد. تحلیل محتوای وضعیت موجود در رسانه ها به ما می گوید که رسانه های مکتوب و غیرمکتوب نیز بیشتر تمایل به پرداختن به اخبار و رویدادهای ناخوشایند دارند تا خبرهای خوب و حداقل امیدوار کننده. به نظر می رسد اخبار ناگوار حوادث و وقایع تلخ نسبت به رویدادهای مسرت بخش و امیدوار کننده مشتریان بیشتری دارند.
مطلب دیگر این است که از منظر علوم اجتماعی این جامعه است که می تواند هم بسترهای شادی و نشاط را فراهم کند و هم موجب اندوه و افسردگی شود. در واقع شادمانی برآیندی است از آنچه در جامعه روی می دهد و واکنشی که مردم در برابر آن دارند. گرچه نوع واکنش افراد به رویدادهای زندگی فردی و اجتماعی شان تا حدودی به مهارت های انطباقی افراد و موضوع تاب آوری بستگی دارد، اما گاهی فشارهای بیرونی چنان نیرومند هستند که بخش قابل توجهی از جامعه توان مقابله نداشته و نتیجه اش می شود بالا رفتن سطح افسردگی در جامعه. بنده در پاسخ به پرسش نخست شما نکاتی را از وضعیت کنونی جامعه مان در حوزه های مختلف عرض کردم. آمارها نشان می دهند حال عمومی جامعه خوب نیست و این به معنی همان فشارهای محیطی است که بر افراد وارد می شود. همین جا پرسش مهم این است که چرا برخی کشورهایی که وضعیت مشابه اقتصادی و اجتماعی ما دارند و یا حتی پایین تر از ما قرار گرفته اند، از ما شادترند؟ مگر همه جای دنیا اوضاع بر وفق مراد همگان است؟ خیر. عامل مهمی که در کنار دو فاکتور ویژگی های فرهنگی و وضعیت اقتصادی-اجتماعی مطرح می شود، بسترها و امکانات تخلیه هیجانات منفی و بازسازی روانی در دسترس عموم افراد جامعه است. متاسفانه در این زمینه نیز امکانات خاصی به ویژه در شهرستان ها وجود ندارد. آمار سرانه فضای ورزشی، سرانه فضای سبز، تعداد پارک ها، تعداد سینماها و اماکن فرهنگی، تعداد شهربازی ها و … خود گواه این مدعاست. زمانی که زیرساخت های لازم برای تخلیه هیجانات و تفریحات سالم فراهم نباشد، بخشی از جامعه به ویژه جوانان به شیوه های بعضاً نامتعارف و حتی آسیب زا روی می آورند و در بخش دیگر که توان یا تمایلی به چنین کارهایی ندارند، میزان افسردگی افزایش می یابد.
به لحاظ اجتماعی باید مسلح به ابزاری باشیم تا بتوانیم بحران های متعدد را مدیریت کنیم. در این باره چه نظری دارید؟ این ابزارها چه چیزهایی می توانند باشند؟
نکته مهم در این زمینه آن است که افراد مختلف توانایی ها، تجربیات و شرایط متفاوتی دارند. به همین دلیل بحران های مختلف برای افراد متفاوت معانی، شیوه های مقابله و پیامدهای متفاوتی را به دنبال دارد. برای مثال اگر ورشکستگی مالی در دوران بحران اقتصادی را درنظر بگیریم، شیوه های مقابله افراد مختلفی که در معرض این بحران قرار می گیرند، از ناامیدی، سرخوردگی و افسردگی گرفته تا روی آوردن به مواد مخدر و مشروبات الکلی و گاه خودکشی را نیز شامل می شود. بطور کلی توانایی مدیریت بحران های زندگی در سطح فردی به ویژگی های شخصیتی، جهان بینی، دانش و مهارت های سازگاری و حل مساله و نیز عامل مهمی بنام سرمایه اجتماعی بستگی دارد. در مورد ویژگی های شخصیتی دوستان روانشناس باید نظر دهند اما امروزه در جامعه شناسی سلامت روان به سرمایه اجتماعی به عنوان یکی از منابع مهم مدیریت بحران تاکید می شود. هر یک از مولفه های سرمایه اجتماعی شامل اعتماد، حمایت و مشارکت اجتماعی بستری را فراهم می آورد که در آن افراد از طریق شبکه ای از دوستان و آشنایان حمایت گر توان مضاعفی جهت مقابله با بحران ها پیدا می کنند به گونه ای که در مقایسه با افرادی که از چنین سرمایه ای کمتر برخوردار هستند، در بحران های مختلف آسیب های کمتری را تجربه می کنند. بنابراین افرادی بیشتر در امان هستند که از سطوح بالاتر سرمایه اجتماعی برخوردار باشند.
امیدوارم در سال ۹۶ با کاهش روند صعودی آسیب های اجتماعی شاهد افزایش شادمانی اجتماعی و اعتماد عمومی بین هموطنان باشیم.
نویسنده: زهرا اسلامی