- 13150
- ۱۳۹۹/۰۶/۳۰ - ۰۴:۲۰
تمرینی که سر صحنه و لوکیشن فیلم باشد، باعث میشود صحنهها خلاقانهتر و بیشتر به شبیه مستند دربیاید. بازیگر میتواند خودش را با محل و قصه یکیکند حتی اگر همه چیز به درستی فیلمنامه پیش نرود حس تازگیای در این شیوه هست که جان فیلم را قویتر میکند.
با اینکه مونا زندی، کارگردان این دو فیلم تصویری قدرتمند از زنان جامعه در اثرش به تصویر میکشد، اما اعتقاد دارد در شرایط فعلی جامعه ما هر قدر هم که زنها تلاش کنند تا هویت خود را به اثبات برسانند از آنجایی که قوانین کشور ما به نفع مردان نوشته شده این مساله روابط انسانی ما را تحتالشعاع قرار میدهد.
گفتوگوی ما با مونا زندی پیش روی شماست.
در وهله اول بفرمایید همزمانی عرضه و نمایش دو فیلم «عصر جمعه» و «بنفشه آفریقایی» در شبکه نمایش خانگی برنامهریزی شده بود یا اینکه ناخواسته این همپوشانی صورت گرفت؟
در طول ۱۵ سالی که از ساخت «عصر جمعه» میگذشت هربار درخواست مجوز نمایش خانگی میدادیم، میگفتند صحنههایی باید حذف شود که مساوی بود با ۲۵ دقیقه از فیلم و عملا یعنی حذف فیلم. تا اینکه فضای اکران آنلاین و اینترنتی پیش آمد، دوباره درخواست پروانه نمایش دادیم و این بار با نگاهی جدید بعد از ۱۴ سال فیلم بررسی شد و مجوز گرفت. فکر میکنم دلیل آن فضای متفاوت این سالهاست.
جامعه نسبت به آن روزها فضای فکری بازتری دارد و مشکلات مربوط به زنان علنیتر مطرح میشود.
دقیقا، به همین جهت از آنها خواستیم دوباره فیلم را ببینند و نظرشان را به ما بگویند که خوشبختانه در بازبینی مجدد و تجدیدنظرشان فقط یک دیالوگ از فیلم حذف کردند. البته یکسری حذفیات مربوط به پانزده سال پیش بود که همان موقع انجام شده بود.
البته در نظر بگیریم که بحث تجاوز هم که در هفتههای اخیر مطرح شده به دیده شدن فیلم کمک زیادی کرد. همچنین نکته مهم دیگری که دو فیلم «عصر جمعه» و «بنفشه آفریقایی» دارند اینکه محور هر دو زنان و مسائل مربوط به آنهاست. به نظر میآید انتخاب این سوژهها از جانب شما ناخواسته نبوده و جزو دغدغههای شما به شمار میرود.
به هر حال حساسیتهای ناخودآگاه هر کسی به موضوعاتی با جنسیت خودش هست. وقتی مردی در مورد قصهای فکر میکند به شکل ناخودآگاه کاراکترهایش را در قالب مرد میبیند، خودش را جای کاراکترهایش میگذارد و از زاویه نگاه خودش به موضوع میپردازد.
از آنجایی که مونا زندی از جمله کارگردانان کنشگر سینمای ایران است که نسبت به اتفاقات مختلف در جامعه بیتفاوت نیست، طرح مباحث مربوط به زنان به دغدغه شما هم وابسته است.
آن چیزی که برایم مهم است، تاثیرگذاری است. چه در سینما و چه در زندگی شخصی و اجتماعیام. قطعا با این دغدغه اگر ببینم زنی آسیب میبیند یا در معرض خطر است یا دارای توانایی هست که نمیتواند آن را متبلور کند توجهم بیشتر جلب میشود و دلم میخواهد اگر کاری از دستم برمیآید، انجام دهم تا زنان قویتری شوند یا اگر بخواهم کاری سفارش دهم یا چیزی بخرم، ترجیحم این است که به زنها سفارش دهم و از آنها خرید کنم.
البته گاهی ناخودآگاه موضوع فیلم (تجاوز در فیلم عصر جمعه) معنی مردستیزی را به ذهن متبادر میکند، چون اساسا خاصیت چنین سوژههایی اینچنین است؛ موافقید؟
درست است که در فیلم «عصر جمعه» عملا یک مرد باعث تجاوز به زن شده است، اما مردهای دیگر را در این فیلم ببینید؛ کاراکتری به اسم هادی (رامین راستاد) در این فیلم داریم که دوست امید (مهرداد صدیقیان) است. او بدون اینکه کوچکترین نگاهی به مادر بیندازد از این خانواده حمایت میکند، اتفاقا آن مردهایی که باعث خشونت و ناهنجاری در زندگی این زن میشوند را نشان ندادم، در فیلم عصر جمعه ما نه نادر (شریک سوگند با بازی رویا نونهالی) را میبینیم و نه عمو قدیر (متجاوز) و نه پدر (پدر سوگند) که دخترش را از خانه بیرون کرد ولی هادی را میبینیم.
لابهلای صحبتتان به این نکته اشاره کردید که زنهای مستقل و قدرتمند فقط از جانب مردان صدمه نمیبینند، بلکه زنهایی هم هستند که به همجنسهای خود آسیب میرسانند. چیزی که تقریبا اکثر خانمها با آن مواجه هستند.
بله دقیقا؛ متاسفانه باید اذعان داشت که در جامعه ما (شاید در جوامع دیگر هم چنین مسالهای وجود داشته باشد) فقط از جانب مردها زنستیزی نمیبینیم، بلکه زنستیزی از جانب زنها هم وجود دارد؛ زنهای قوی و مستقل که از جانب همجنس تحمل نمیشوند.
به نظر میآید چنین مسالهای تا حدودی مظلومیت زنها را هم در جامعه نشان میدهد.
بیایید از واژه مظلومیت استفاده نکنیم، میتوانیم بگوییم ناتوانی و جنگجویی زنها ضعیفتر است به این دلیل که مردها سنبه پرزورتری دارند هر قدر هم که زنها تلاش کنند وقتی قوانین ما به نفع مردان نوشته شده است این مساله روابط انسانی ما را تحتالشعاع قرار میدهد یا شاید بهتر باشد به جای آنکه بگویم جامعه مردسالار بگویم جامعه زنستیز.
از فیلم «بنفشه آفریقایی» صحبت کنیم؛ جایی خوانده بودم گویا داستان فیلم واقعی است؟
بله، این قصه عمه شکو نازنین من است که متاسفانه چند سال پیش دنیا را ترک کرد. او کاراکتر بسیار عجیبی داشت و همیشه در خانهاش به روی همه باز بود و همه جور آدم (فقیر و ثروتمند) به خانه او رفت و آمد میکردند. فضای خانهاش همه جای امنی بود برای تمام انسانهای طرد شده یا بیپناه.
درست است که کانسپت قصه بر همین مبنا شکل گرفته ولی فیلم غیر از این قصه، ارزش افزودههای دیگری هم دارد.
ماهیت داستان را تغییر ندادم، اما الزاما همه چیز بر مبنای اصل نبوده، مثل شغل شکو، یا کاراکتر فرشته و ثریا یا حتی قاسم، اما ماهیت قصه و گستردگی روابط آدما با هم از واقعیت گرفته شده است. یا مثلا روایت فیلم را در شهرهای شمالی انتخاب کردید که به نظر میرسد برای واقعی جلوه دادن داستان بود.
خیلی برایم مهم بود که این زن (شکو) در یک منطقه خوش آب و هوا زندگی کند و از شهر و هیاهوی آن بریده باشد. یعنی زن شهری نباشد. شکو اصالتا اهل شمال نیست (چون اگر شمالی بود ما برایش لهجه استفاده میکردیم کمااینکه بعضی شخصیتهای فیلم لهجه دارند) شکو مثل خیلی از خانوادهها انتخاب کرده که به دلیل آب و هوای خوب و سرزندگی محیط در شمال زندگی کند.
نوع زندگی آنها رویایی نباشد.
بله، میخواستم آنها در یک شهر زندگی کنند ولی آن شهر باید خوش آب و هوا و خوش انرژی باشد، چون که رنگ و حال و هوای فیلم خیلی برایم مهم بود. ما شهرها و روستاهای زیادی را گشتیم تا به این منطقه رسیدیم.
قطعا همینطور است؛ برای اینکه مردم شمال به دلیل نوع جغرافیا و زیستی که دارند خیلی آدمهای کمکرسان و همراهی هستند، زندگی به معنای واقعی در میان آنها جریان دارد و چنین چیزی را به وضوح میتوان حس کرد.
نکتهای که در فیلم شما مهم است، ارتباط انسانی حاکم بر فیلم است و شخصیتها انساندوستانه رفتار میکنند. از آنجایی که چنین موضوعی برای اولین بار در سینما مطرح میشود از چگونگی دریافت پروانه ساخت برایمان صحبت کنید.
اتفاقا بسیار راحت پروانه ساخت دریافت کردیم. ما فیلمنامه «شنبهای که گذشت» را که قبل از «بنفشه آفریقایی» و بعد از «عصر جمعه» با نغمه ثمینی نوشته بودیم (سه بار رد شده بود) برای دریافت پروانه ساخت به شورا ارایه دادیم که مجددا رد شد. ولی فیلمنامه «بنفشه آفریقایی» بدون اصلاحیه به راحتی مجوز ساخت دریافت کرد. بله با شما موافقم که بعد انسانی در روح فیلم جریان دارد.
طرح چنین موضوع مهمی در فیلم «بنفشه آفریقایی» با سرو صدای گروه دلواپس همراه شده بود.
به نظر من فقط کسانی روی این مساله تاکید دارند که بیمار هستند و به لحاظ مسائل جنسیتی روح و روان مریضی دارند. حرف دیگری درباره نظرات آنها ندارم برای اینکه بین فریدون (رضا بابک) یک مرد مریض و ناتوان هفتاد و خردهای ساله و شکو (فاطمه معتمدآریا) زن سرحال ۵۰ ساله که شوهر جوان و شادابی دارد (سعید آقاخانی) چه ارتباطی ممکن است شکل بگیرد؟

به نظر میآید چنین نگاهی به تلقی جهانسومی از کشورمان دامن میزند و اساسا طرح چنین مباحثی باعث میشود سینما از پرداختن به موضوعات مهمتر بازداشته شود و عملا رشد نکند.
سینما به کنار، من میگویم با این نگاه اخلاق در جامعه از بین میرود. شما ببینید ما الان دیگر اخلاق فردی در جامعه نداریم. تمام رفتارهای انسانی و اخلاقی ما یا به خاطر ترس از مجازات قانون است یا ترس از دین. دروغ نمیگوییم، خیانت نمیکنیم، آدم نمیکشیم، چون یا ترس از تنبیه الهی داریم یا مجازات قانونی. یعنی ما بر اساس یک اخلاق شخصی که برای خودمان تعریف کرده باشیم از اخلاق زشت دوری نمیکنیم.
شاید به خاطر همین موضوعی که فیلم دارد در جشنواره فجر مورد توجه قرار نگرفت؟
به دلیل نگاه دولتی و سیاسی حاکم بر جشنواره، موضوعی که هر سال پررنگتر هم میشود، جشنواره فیلم فجر ملاک خوب یا بد نبودن فیلمی نیست، نه جایزه گرفتن در آن و نه جایزه نگرفتن. یعنی تفکری بالاتر از جشنواره تصمیم میگیرد چه فیلمی دیده شود و به تبع آن جوایز چگونه تقسیم شوند. متاسفانه در حال حاضر بعضی از منتقدان و سینماگران و مدیران هم در یک هیاهوی پر سر و صدای «مرا ببینید» گرفتار شدهاند.
بیشتر توضیح میدهید؟
مناسبتها و ارزشها الان به گونهای است که هر کسی مدیر تبلیغات خوبی باشد یا داشته باشد حتی اگر محصول ضعیفی هم ارایه دهد همه به آن توجه میکنند. حتی بعضی متفکرها هم قربانی این بازی هستند.
اگر توانم اجازه بدهد اصلا. من از هر موجسواری و فضاسازی نمایشی بیزارم و ترجیحم همواره این بوده که قانونی کارکنم، اما این را هم میدانم تحمل آدمی اندازه دارد شاید اگر تحمل من هم تمام شود کار دیگری بکنم ولی تا امروز سعی کردم خودم را درگیر هیاهوی موقت و گذرای رسانهای نکنم.
ولی بحث اصلی بر این است که فیلمهایی در چند سال اخیر مطرح شدند که اساسا به واسطه موجسواری و تبلیغات زیاد دیده شدند و فیلم بنفشه آفریقایی که هیچ هیاهو و ادعایی ندارد به مراتب از آنها بهتر است.
قصههای سینمای امروز ما مثل دعواهای خیابانی میماند. شما اگر دعوایی در محلهات ببینی نمیایستید تماشا کنید؟ ولی انصافا چقدر متوجه مثلا آقای قفلسازی هستید که در پیادهرو آرام نشسته و کتاب میخواند و اتفاقا بیشتر از همان قلدرهای عربدهکش محله حواسش به امنیت خانهها و حال اهل محل است؟
ماندگاری این فیلمها هم زیاد نیست و زود فراموش میشوند. ولی شما نگاه کنید فیلمهای نظیر «در دنیای تو ساعت چند است» سالها و سالها در ذهن مخاطب میمانند و از آن حرف زده میشود. بنفشه آفریقایی هم چنین است.
با فروتنی بسیار میگویم این نکته را خودم میدانم و همین برای من کافی است. اگر حمل بر خودستایی نباشد باید بگویم که هر روز مینشینم و فیلم «بنفشه آفریقایی» را میبینم.
اما نقدی که به فیلم وارد است اینکه تعلیق در فیلم کم گنجانده شده و آیا نمیتوانست اتفاقات بیشتری فیلم داشته باشد و فضای فیلم را جاندارتر کند؟
این نکته کاملا تعمدی است؛ کاراکترهای فیلم دوره میانسالی و پیری را میگذرانند که از کلانشهر کنده شده و به شهرستان آمدهاند. روابط و موضوعات بین آنها ایجاب میکرد که این آرامش در فیلم لحاظ شود.
در عین حال فیلم متکی به بازی بازیگران است و بازیگران شخصیتهای داستان را مال خود میکنند و همه در یک سطح متعادل قرار میگیرند. در عصر جمعه هم خانم نونهالی خوب ظاهر شده بود.
من به تمرین زیاد بازیگران در یک مدت طولانی اعتقادی ندارم، با چند دورخوانی و در آوردن و لحن و ادبیات کاراکترها و تمرینهای مختصری پیش از تولید بیشتر دست بازیگر برای احساسات بداهه باز خواهد بود.
ضمن اینکه من با بازیگران قبل از فیلمبرداری خیلی گفتگو میکنم و از آنها خواهش میکنم هر آن چیزی که قدرت بازیگری را به رخ میکشد از بازی حذف کنند و همه قدرت بازیگری را پشت در بگذارند و خالص و نو به صحنه بیایند. نتیجه این شیوه تا الان برای من خیلی قابل قبول است.