- 12667
- ۱۳۹۹/۰۳/۰۹ - ۰۸:۳۳
ادیان و مذاهب به تفصیل به این بُعد زندگی پرداختهاند و انسانگرایی معاصر در پی حذف آن است، چنانکه درصدد واپسزنی مقوله میرایی است که هرچند جزیی از زندگی و طبیعت، اما بزرگترین محدودیت حیات است.
او معتقد است که این روزها واژه وایرال از کارکرد استعاری خود عاری شده و در زندگی ما نمودی عینی یافته است. بدین سان این موقعیت حاوی سه نکته آموختنی است: فناوری تنها مسبب تشدید تنهایی اگزیستانسیال انسان امروز شده است، باید نسبت به حد و حدود تواناییهایمان واقعبین باشیم. ما میرایی خود را به فراموشی سپرده بودیم. اما میتوان از نو آغاز کرد: آسیبپذیری باعث توانمندی و دوام ما خواهد شد.
جولیا کریستوا روشنفکر بزرگ اروپایی که به تازگی جستاری در مورد داستایوفسکی به قلم او منتشر شده است در گفتوگویی تلفنی با استفانو منتفیوری خبرنگار هفتهنامه لا لتورا (ضمیمه یکشنبههای روزنامه ایتالیایی کوریره دلا سرا) در تاملی در باب فرد و جامعه در زمان همهگیری میگوید:
«تعداد زیادی از همسایههای ما به قصد گذراندن دوره قرنطینه در محل دیگری پاریس را ترک کردند. من و همسرم فیلیپ سولر، اما در شهر ماندیم و هر شب ساعت ۸ نهتنها مانند دیگران در بالکن خانههایمان پزشکان و پرستاران را تشویق میکنیم بلکه با کوبیدن بر قابلمهها تلاش میکنیم صدایمان بلندتر شود.»
جدا از فورانهای همبستگی و لحظات همدلی جمعی از بالکنها، جداسازی اجتماعی به حسادتها و خشونتها دامن زده است. تنفر روزافزونی از شهروندانی که به خانههای ییلاقی خود رفتهاند یا بیش از حد برای ورزش و پیادهروی از خانه خارج میشوند در جامعه محسوس است. آیا ویروس کرونا تهدیدی جدی در روابط اجتماعی به حساب میآید؟
نکته جالب این است که مدتی است از واژه «وایرال» بسیار استفاده میکنیم. واکنشهای وایرال جزیی از واقعیت دنیای سیاست و اقتصاد در این عصر ارتباطات فزاینده شدهاند، هرآنچه برقآسا مسری شود و بعد از آغازی چشمگیر آمیخته با لذت، محتوم به پایانی مرگبار باشد. وایرال شدن با محیط زندگی ما آمیخته است، مانند فضای مجازی که در آن ابتدا تحسین و تمجید و سپس توهین و تخریب مرسوم است.
افراد زیادی ویروس را در بدن دارند و از آن بیاطلاعند، برخی زنده میمانند و برخی میمیرند. این موقعیت به ما امکان طرح پرسشهایی در مورد جهانی که در آن زندگی میکنیم را میدهد، در مورد ناکارآمدیها و هر آنچه توانایی اندیشیدن به آن را نداریم. میتوانیم با اروپا آغاز کنیم.
نظر شما در مورد عملکرد اروپا در موقعیت فعلی چیست؟
من خود را اروپا میدانم و در کتابی که به تازگی در مورد داستایوفسکی نوشتم به تحلیل جنبه اروپایی و مدرن او پرداختهام. من اروپا را در همهجا میبینم و بهرغم هرج و مرج و مشکلات بسیاری که گریبانگیرش است، برای پایداریاش تلاش میکنم.
از دیدگاه من غفلت جدی در تهیه ابزار و دستگاههای پزشکی مورد نیاز در ایتالیا و فرانسه از نتایج انکار آسیبپذیری نوع بشر است و این ما را به بازنگری رفتارهای انفرادی دعوت میکند، گذر از استعاره ویروس به واقعیت ویروس و از آنچه همهگیری ویروس از فرد آشکار میکند به انسان جهانی امروز.
ویژگیهای بارز این انسان جهانی کدامند؟
من سه ویژگی را در او به روشنی میبینم: «تنهایی»، «عدم تحمل محدودیتها» و «عدم پذیرش میرایی».
تنهایی چگونه آشکار میشود؟
من از ناتوانی انسان معاصر در تنها بودن حیرتزدهام. این میزان از شور و هیجان برای ارتباطات فزاینده انسان را به سوی نوعی از انزوا در برابر مانیتورها سوق داده که تنهایی او را از بین نبرده است، بلکه آن را در شبکههای اجتماعی جای داده و در پیامها و دادهها متراکم ساخته است.
آنهایی که زیر بار تنهایی شانه خم کرده بودند، درمییابند که واژهها و نشانهها و شمایلها از تنهاییشان نمیکاهد زیرا آنچه در این میان از دست دادهاند روح واژهها، حسها، اشتراکها، مهرورزی، احساس وظیفه و تیمارداری از دیگران است. امروز ناگزیر به پیشکش کردن روح واژهها به ویروس و بیماری هستیم، پیشتر، اما از آن بُعد انسانی که درد مشترک مینامیم عاری شده بودیم.
بنابراین قرنطینه آنچه از پیش وجود داشته را آشکار کرده است؟
بله، ناگهان دریافتیم که تنها هستیم و فاقد ارتباط با هسته درونیمان، برده مانیتورهایی که به هیچوجه تنهاییمان را از بین نبردهاند، بلکه آن را از آن خود کردهاند و چنین شد که خشم و پریشانی بر ما چیره شد.
شما یک روانکاو بالینی لاکانی هستید، قصد دارید در شرایط فعلی به برگزاری جلسات رواندرمانی ادامه دهید؟
بله، قصد دارم از این پرسش شما برای سخن گفتن از حرفهام استفاده کنم. بیم داشتم که در شرایط فعلی بیمارانم مایل به ادامه دادن جلسات نباشند، اما اشتباه میکردم.
آنها با پایبندی با آنچه پیشتر نمیتوانستند از آن سخن بگویند رویارو میشوند، گویی وجود خطر آنها را به برونریزی عمیقترین دردهای درونیشان ترغیب کند. در مکالمات تلفنی این روزها به تماس با آنچه در «هسته» افراد هست رسیدیم: سپرهای دفاعی فرو میریزند و آنها با صداقتی نو روح خود را عریان میکنند.
چرا این اتفاق میافتد و چرا اکنون؟
زیرا همهگیری نه تنها ما را وادار به رویارویی با تنهاییمان بلکه با دو ویژگی دیگری که در آغاز برشمردم هم میکند: محدودیتها و میرایی. موقعیت فعلی به ما میآموزد که زندگی تلاشی مستمر برای بقاست زیرا محدودیتها، اجبارها و آسیبپذیریها بخشی از آن هستند.
ادیان و مذاهب به تفصیل به این بُعد زندگی پرداختهاند و انسانگرایی معاصر در پی حذف آن است، چنانکه درصدد واپسزنی مقوله میرایی است که هرچند جزیی از زندگی و طبیعت، اما بزرگترین محدودیت حیات است.
واپسزنی مقوله میرایی پدیده نویی به شمار میآید؟
از دوره رنسانس واپسزنی مقوله میرایی موضوعی مرتبط به مذهب و در حیطه کشیشان انگاشته شده است. تنها برخی فلاسفه مانند هگل و هایدگر به آن پرداختهاند، در گفتمان رایج همگانی و رسانهای، اما به فراموشی سپرده شده و کاملا غایب است.
این ویروس جدید ما را به مواجهه با میرایی در بطن زندگی وادار میکند. هنر و ادبیات، بهطور مثال پروست و باتای در آثارشان به این مقوله پرداختهاند. نوشتن به خودی خود نوعی از رویارویی با مرگ است، اما مرسومترین، باشکوهترین و رسانهایترین نگرش به انسان از پرداختن به آن رویگردان است.
آیا باور دارید که همهگیری تغییری در دیدگاه ما ایجاد خواهد کرد؟
میتواند بر روابط خانوادگی و والدین و فرزندان تاثیر بگذارد و ما را وادار به بازنگری در مقولههایی مانند مصرفگرایی، سفرهای بی حد و حصر، تبهای سیاسی الهامگرفته از شعارهایی همچون «کار بیشتر برای کسب درآمد بیشتر» و رقابت به معرض نمایش گذاشته شده کند.
قصد من ترویج یک آیین ملانکونی (مالیخولیا) نیست بلکه توصیه به بازنگری کلیت زندگی و پیش از هر بُعد آن به آسیبپذیری انسان در مقولههایی مانند لذتجویی و جنسیت است.
آیین ملانکونی که شما دیگران را به اجتناب از آن دعوت میکنید، چیست؟
این نیست که اسیر فناپذیری و محدودیتهایمان بشویم بلکه آگاهانه از وجود این واقعیت زندگی کنیم و میرایی که جزیی از زندگی است. در همه مذاهب آداب تطهیر وجود دارد، باید خود را شست، نباید به این و به آن دست زد و ممنوعیتهای متعدد دیگر. اینها آداب وسواسی بیش نیستند.
زندگی تلاشی مستمر برای بقاست. به یاد داشته باشیم که ما زنده هستیم، چون در این تلاش موفق شدهایم. مساله رفتار انسان است و اخلاق شخصی؛ و در پایان… آیا شما خوشبین هستید؟
خودم را یک بدبین پرانرژی توصیف میکنم. احساس میکنم سه جنگ را پشت سر گذاشتهام، در زمان جنگ جهانی دوم به دنیا آمدم، سپس جنگ سرد و بعد تبعید هرچند طلاییام و اکنون جنگ ویروسی. شاید به این دلیل است که از بقا سخن میگویم. ما برای هنر نوین زیستن آمادهایم. تراژدی در انتظارمان نیست، اما دشوار و سختگیرانه خواهد بود.